نوشته شده توسط : سارا

امشب هم مثل هر شب به یادت تا سحر سر می کنم

در این شبهای دلگیر نبود گرمی دستهایت را به خوبی احساس میکنم ...

پشت پنجره می ایستم و به آسمان خیره می شوم

و در حسرت چشمای مهربانت می گریم

در این سکوت شبانگاهی صدای تو در گوشم طنین انداز می شود

آیا تو هم صدای من را می شنوی؟

آیا می شنوی صدای التماس و گریه هایم را؟

آری من دلشکسته تو را فریاد می زنم

اگر صدایم را می شنوی سکوت را بشکن

و فاصله را از میان بردار

من چشم انتظارم . . .

 



:: بازدید از این مطلب : 215
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 22 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سارا

سلام بچه ها...

امروز رفتم پیش علی واسه خداحافظی آخه ساعت 6 بلیط داشت و باید می رفت تبریز آخه اونجا سربازه و مرخصیش تموم شده بود.

دیدمش کلیم با اون و دوستاشو داداشش(آقا ایمان) خندیدیم.ایمان امروز خیلی عوض شده بودهمش باهام شوخی می کردو میخندید.خلاصه خیلی بهم خوش گذشت.

اما الان زیاد حالم خوب نیست آخه حدود 1 ساعت پیش علی رفت تبریز آخه مرخصیش تموم شده بود و باید برمی گشت وگرنه اضافه خدمت می خورد وتنبیه میشد.خودتون که می دونین ارتش چطوریه.

دلم از همین الان براش تنگ شده آاخه معلوم نیست دوباره کی برگرده وبیاد پیشم...

 



:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 20 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سارا

دنبال بهانه ای بودم که باز بیایم و برایت بنویسم

همه احساسی را که به تو دارم...

بهانه ای جز دوست داشتت نیافتم و

 این همان است که مرا برای ادامه زندگی امیدوار می کند

علی جان عزیزترینم همه جان و دلم فدای تو ...

تو که همه وجود منی و عاشقانه دوستت می دارم

 



:: بازدید از این مطلب : 219
|
امتیاز مطلب : 50
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 19 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سارا

اجازه هست به عشق تو، توی کوچه ها داد بزنم؟

 

روی پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؛

 

اجازه هست که هر نفس ترانه بارونت کنم؟

 

ماه و ستاره رو بازم فدای چشمونت کنم؛

 

اجازه هست که خنده هات قلبمو از جا بکنه؟

 

بهت بگم عاشقتم، دوست دارم یه عالمه؛

 

اجاز هست بهت بگم عشق تو توی سینمه؟ 

 

جونمو هم به پات بدم بازم برای تو کمه؛

 

به من بگو، بگو به من، بگو منو دوسنم داری؟

 

بگو که واسه هوست پا روی دلم نمی ذاری

 

اجاز هست نگاهتو توی خاطرم قاب بکنم؟ 

 

چشمی که بدخواهمونه به خاطرت خواب بکنم؛

 

اجازه فریاد بزنم توی قلبمی تا به ابد؟

 

بدون اگه رسوا بشم بخاطرت خوبه نبرد؛

 

اجازه هست کنار تو به اوج ابرهام برسم؟

 

دست توی دستمو برم به فردا برسم؛

 

اجازه هست دریا بشم، کویرو پیومنه کنم؟

 

تو صدف دلم بشی، من توی دلت خونه کنم؛

 

اجازه هست یه لحظه باز توی چشات نگاه کنم؟

 

با یک نگاه بی ریا روی غمو سیاه کنم؛

 

اجازه هست ...



:: بازدید از این مطلب : 338
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 19 خرداد 1389 | نظرات ()