سلام بچه ها...
امروز رفتم پیش علی واسه خداحافظی آخه ساعت 6 بلیط داشت و باید می رفت تبریز آخه اونجا سربازه و مرخصیش تموم شده بود.
دیدمش کلیم با اون و دوستاشو داداشش(آقا ایمان) خندیدیم.ایمان امروز خیلی عوض شده بودهمش باهام شوخی می کردو میخندید.خلاصه خیلی بهم خوش گذشت.
اما الان زیاد حالم خوب نیست آخه حدود 1 ساعت پیش علی رفت تبریز آخه مرخصیش تموم شده بود و باید برمی گشت وگرنه اضافه خدمت می خورد وتنبیه میشد.خودتون که می دونین ارتش چطوریه.
دلم از همین الان براش تنگ شده آاخه معلوم نیست دوباره کی برگرده وبیاد پیشم...
:: بازدید از این مطلب : 223
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19